مرگ من


بن بست غریبی

ردیف آخر کلاس زندگی...

 

 
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
درزمستاني غبار آلود و دور 
يا خزاني خالي از فرياد و شور  
مرگ من روزي فراخواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايهاي ز امروز ها ‚ ديروزها
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهايسرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد
مي خزندآرام روي دفترم
دستهايم فارغ از افسون شعر
ياد مي آرم كه در دستان من
روزگاري شعله ميزد خون شعر
خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از رهكه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب

گل به روي گور غمناكم نهند
بعد من ناگه به يكسو مي روند
پرده هاي تيره دنياي من
چشمهاي ناشناسي ميخزند
روي كاغذها و دفترهاي من
در اتاق كوچكم پا مي نهد
بعد من با ياد منبيگانه اي
در بر آينه مي ماند به جاي
تار مويي نقش دستي شانه اي
مي رهماز خويش و ميمانم ز خويش
هر چه بر جا مانده ويران مي شود
روح من چون بادبانقايقي
در افقها دور و پنهان ميشود
مي شتابند از پي هم بي شكيب
روزها وهفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه اي
خيره ميماند به چشم راهها
ليك ديگر پيكر سرد مرا
مي فشارد خاك دامنگير خاك
بي تو دور از ضربه هايقلب تو
قلب من ميپوسد آنجا زير خاك
بعد ها نام مرا باران و باد
نرمميشويند از رخسار سنگ
گور من گمنام مي ماند به راه
فارغ از افسانه هاي نامو ننگ

 



نظرات شما عزیزان:

...؟
ساعت10:37---4 ارديبهشت 1390
چرا عکس خودت روگذاشتی
نگفتی می بینند عاشق چشات می شن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:,ساعت 16:55 توسط sanaz| |


Power By: LoxBlog.Com